از وقتی یادمه، مامانی برای ظهر پنجشنبه همیشه آش و حلوا درست میکرد. فقط در صورتی که جمعه مهمان ناهار داشت، برنامه غذایی ناهار پنجشنبه به جمعه منتقل میشد تا کنار غذا، آش هم بپزه.
بنابراین هر کسی عاشق آش بود، خودش رو به ناهار پنجشنبهها میرسوند. آش و حلواهای مامانی همیشه معرکه میشد... معمولاً هم انقدر زیاد درست میکرد که چند تا کاسه برای در و همسایه هم بفرسته.
امروز هم به روال پنجشنبهها، بوی آش و پیازداغ خونه رو پر کرده بود. شادی و سارا هم خودشونو به ناهار رسونده بودن.
مامانی از آشپزخونه صدا زد:
«نازدونه، قربونت بشم دیگه آمادهست. بیا بکش توی ظرف تا بچهها سفره رو بندازن.»
گفتم: «توی چی بریزم؟»
گفت: «آش رو بریز تو همین کاسه سرامیکی پایهدار که گل و بلبل آبی داره و لبهاش طلاییه، برای آش قشنگه. پیازداغ و سیر داغ هم پر و پیمون روش بریز و قشنگ تزئینش کن.»
گفتم: «چشم. پس توی این سینی پایهدار سرامیکی که طرحش مثل کاسه آبیه، حلوا میریزم. ماشالله انقدر درست کردی که یه سینی بزرگ حلوا میشه!»
همینطور که با مامانی مشغول آماده کردن غذا بودیم، آقاجون با نون سنگک وارد شد و گفت:
«آماده نشد گلین جان؟»
مامانی نون رو ازش گرفت، یه کوچولو ازش کند، لقمه حلوا درست کرد و داد بهش:
«بفرما، ته دلتو بگیره تا سفره بچینیم.»
بعد با لبخند گفت: «ببین چه حلوای قندی شده...»
آقاجون گفت: «شیرینی حلوات که حرف نداره، ولی شاعر میگه:
قند مکرر لب خندان توست...»
برای هدیه یا پذیرایی اگر کاسه و سینی سرامیکی خاص و کاربردی میخواین، این ست با طرح گل و بلبل آبی، انتخابی ماندگار و چشمنوازه.
