آوا کنار آقاجون نشسته بود و هی میگفت:
«یه هواپیمای دیگه درست کن، این کم پرواز کرد!»
آقاجون هم با حوصله، برگهای از مجله جدول میکند و یکی دیگه میساخت.
دور و برشون پر شده بود از هواپیماهای کاغذی در اندازههای مختلف، که آوا یکییکی سرعتشونو امتحان میکرد.
آقاجون و آوا چیپس خیلی دوست دارند. بعضی وقتها که مامانی سر ذوق باشه، براشون چیپس خونگی درست میکنه.
امروز از همون روزها بود.
مامانی از آشپزخونه صدا زد:
«نازدونه، بیا! چیپس آمادهست.»
تا من خودمو برسونم، آوا با یه هواپیمای کاغذی توی دستش از من سبقت گرفت و گفت:
«مامانی، تو اون ظرف گلگلی میریزی؟»
مامانی: «کدوم؟ بیشتر ظرفای من گلگلیه عزیزکم »
آوا: «همون که سینی داشت، کاسه ماستش هم کنارش بود »
مامانی: «قربونت بشم، نازدونه بیا ببین کدوم ظرفو میگه؟»
در کابینت بالایی کنار گاز رو باز کردم و یک سینی چوبی با دو تا کاسه سرامیکی گلگلی از کابینت درآوردم.
ست مورد نظر آوا، یک ست پذیرایی سرامیکی شامل یک سینی چوبی، یک کاسه کوچولو و یک کاسه بزرگ بود که معمولاً برای سرو چیپس و ماست یا سالاد استفاده میکردیم.
گفتم: «مامانی، این ست که گلهای بهاریش پیچیده دور ظرف رو میگه. آوا اگه گفته بود دو تا پرنده فسقلی طلایی هم داره، یادتون میاومد.»
مامانی: «آره، دفعه پیش تو همین براش بردم. وروجک یادش مونده بود.»
چیپس رو داخل کاسه بزرگ سرامیکی و ماست رو داخل کاسه کوچک ریختم و بردم.
آقاجون تا چیپس رو دید، گفت:
«آوا جان بریم زنگ تفریح چیپس بخوریم و بعدش دوباره میایم سراغ بازی!»
بین کاغذها یه جا باز کردم و ست پذیرایی گلگلی رو روی زمین گذاشتم.
آقاجون گفت:
«گلین جان، دستت درد نکنه! بیا که... من از تو دوری نتوانم دگر»
این ست پذیرایی سرامیکی گلگلی با سینی چوبی و دو کاسه در اندازههای متفاوت، برای سرو چیپس، ماست، سالاد یا هر خوراکی دوتایی خیلی قشنگ و کاربردیه ??