وی عطر شیرینی دستپخت مامانی، فضای خونه را پر کرده بود.
آفتاب تا وسط سالن نشیمن اومده بود و سایه شیشههای رنگی پنجره، روی لبه پنجره و فرش افتاده بود.
جاهایی از فرش، زیر نور آفتاب، به رنگ سبز و آبی دیده میشد.
آقاجون روی صندلی پشت میز رو به حیاط نشسته بود، عینک را تا روی بینی پایین آورده و گلستان سعدی میخواند.
وارد آشپزخونه که شدم، مامانی شیرینیها را داخل یک شیرینیخوری سرامیکی لبهطلایی میچید.
یک شیرینی برداشتم و گفتم:
— مامانی چه کردی؟ چه پای سیب خوش عطری...
مامانی با لبخند گفت:
— نوش جونت عزیز دلم، چای تازه دم کردم. برای تو هم بریزم؟
گفتم: نه قشنگجان، خودم لیوانی میریزم.
مامانی با آرامش همیشگیاش، یک سینی چایخوری سفید سرامیکی با دو پرنده طلایی از کابینت درآورد.
روی سینی نوشته بود:
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر / یادگاری که در این گنبد دوار بماند
دو تا استکان کمرباریک با همان شعر را داخل سینی گذاشت.
چای خوشرنگ دارچینی را در استکانها ریخت و روی هر کدام، یک گل محمدی انداخت.
یک نبات طلایی هم کنار سینی گذاشت و گفت:
— قربون دستت، سینی شیرینی را هم بیار.
مامانی، سینی چای را روی میز گذاشت و رو به آقاجون گفت:
— بفرمایید.
آقاجون سرش را از کتاب بلند کرد، نگاهی به استکانها و شعر روی سینی انداخت و گفت:
— بهبه! چه رنگی، چه شعری!
و با لبخند ادامه داد:
هر که شد محرم دل، در حرم یار بماند...
اگر به دنبال ست چایخوری مناسب هدیه برای زوجها یا سوغاتی خاص ایرانی هستید،
این مدل با طراحی شعر فارسی و پرندههای طلایی، گزینهای بسیار شیک و ماندگار است.