تا رسیدم، دیدم چند تا دبه بزرگ کنار تخت توی حیاط هست.
مامانی و آقاجون با هم سیرها را داخل دبهها میریختند و بعد با سرکه پر میکردند.
خونه مامانی همیشه پر از سیرترشیهای قدیمیست، بعضی تا دهسال هم قدمت دارند!
گفتم:
— خداقوت قشنگهای من! کمک نمیخواین؟
مامانی گفت:
— نه عزیزم، دیگه داره تموم میشه. چای تازه دم کردم. تا اینا رو جابهجا کنیم، دوتا چای برامون بیار قربون دستت.
رفتم تو آشپزخونه. از کابینت دو تا استکان کمرباریک گلگلی آبی برداشتم، با دو تا زیر استکانی پرندهدار که لبهشون یه جوجهی دلبر نشسته بود.
سماور مسی قلقل میکرد و عطر چای بهارنارنج همهجا پیچیده بود.
سینی مسی را کنار سماور گذاشتم و استکانها را با زیر استکانیهای شبیه حوض پرندهدار داخلش چیدم.
قندون گلدار آبی را با توت خشک و انجیر پر کردم و گذاشتم وسط سینی.
در آخر چای خوشعطر را داخل استکانها ریختم.
مامانی و آقاجون وسایل را جمع کرده بودند و روی تخت نشسته بودند.
سینی چای را روی تخت گذاشتم و گفتم:
— بفرمایید نوش جونتون باشه.
آقاجون گفت:
— بهبه، چه عطری! دستت درد نکنه، دست اونی که بهارنارنج چیده و خشک کرده هم درد نکنه.
با چشمک گفتم:
— یعنی کی میتونه باشه؟
آقاجون در حالی که لبخند میزد، رو به مامانی گفت:
خورشید صفات است، نمیگویم کی
موزون حرکات است، نمیگویم کی
تا در دهن خلق نیفتد نامش
حلوای نبات است، نمیگویم کی...
اگر به دنبال هدیهای خاص برای زوجها یا سوغاتی اصیل ایرانی هستید،
این ست چایخوری گلگلی آبی با استکانهای کمرباریک و زیر استکانی پرندهدار،
گزینهای جذاب و ماندگار است.