آقاجون سر ظهری هوس شلهزرد کرده بود. میگفت: «رفته بودم نونوایی، اونجا داشتند شلهزرد میخوردند، دلم خواست.»
مامانی خندید و گفت: «کاری نداره که! ناهار قرمهسبزی پختم ولی عصر برات شلهزرد درست میکنم، فقط خلال بادوم نداریم.»
تا حرف مامانی تموم شد، آقاجون با ذوق از خونه بیرون رفت تا مواد لازم رو بخره.
نور عصرگاهی روی فرش لاکی ترکمن افتاده بود و بوی شلهزرد، حیاط رو پر کرده بود.
آقاجون هندونهای ? که صبح خریده بود، انداخته بود توی حوض و گلها رو آب داده بود. مامانی هم زیر قابلمه رو خاموش کرده بود تا شلهزرد خنک بشه.
صدای مامانی از آشپزخونه اومد:
«نازدونه، اون شلهزرد رو بریز بیار، یه ظرف هم برای هندونه بیار!»
از توی کابینت اون ظرف گلسرخی سرامیکی دلبر رو برداشتم — همون که مثل حوضه و دو تا پرنده خوشگل کنار لبهاش نشستن.
داخل ظرف کوچکتر، شلهزرد ریختم و با دارچین و خلال بادوم تزیینش کردم. ظرف بزرگتر رو هم برای هندونه آوردم.
وقتی شلهزرد رو بردم، آقاجون با برق توی چشماش گفت:
«گلینجان! قربون دستت که زود منو به مراد دلم رسوندی.»
بعد هم خم شد و سر مامانی رو بوسید.
اگر برای پذیرایی یا هدیه به دنبال ظرف گلسرخی سرامیکی خاص هستید، این دو ظرف شبیه حوض، انتخابی چشمنواز و کاربردیاند.
