آقاجون روی کاغذ نقطه میکشید تا بازی با آوا را شروع کند. آوا هم دور و برش بالا و پایین میپرید و میگفت:
— آخ جون! بازی جدید
بوی پیراشکی شکلاتی مامانی، همهی خونه را پر کرده بود.
من و مامانی هم مشغول دون کردن انارهای یاقوتی رنگ بودیم تا برای عصرانه کنار پیراشکی بخوریم.
مامانی وقتی آخرین دونهی انار را جدا کرد، درِ فر را باز کرد و گفت:
— نازدونه، آمادهست! تا ظرفها رو بیاری، پیراشکیها هم خنک شدن.
مامانی یک کاسه و سینی دلبر به شکل انار داره. یهویی دلم خواست برای عصرانهی پاییزی، انار و پیراشکی رو توی اون ظرفها سرو کنم.
کاسهی انار، سرامیکی گود و دفرمه بود، شبیه خود انار، با تاجی طلایی و قرمز نقاشی شده. یک شاخهی انار هم با ظرافت روی بدنهاش طراحی شده بود.
بشقاب سرامیکی هم کمی بزرگتر بود ولی با همون طرح و رنگ.
انار یاقوتی رو داخل کاسهی انار ریختم و پیراشکیهای تازه و خوشبو رو در سینی اناری چیدم.
مامانی که با سینی پیراشکی وارد اتاق شد، آوا دوید سمتش و گفت:
— مامانی دیدی آقاجون رو بردم!
مامانی خندید و گفت:
— آره عزیزم، صداتو شنیدم! اینم جایزهات.
یک پیراشکی برداشت و به آوا داد، بعد رو کرد به آقاجون و گفت:
— برای تو شکری درست کردم، همونی که دوست داری.
و پیراشکی شکری رو در پیشدستی جلوی آقاجون گذاشت.
آقاجون لقمهای از پیراشکی برداشت، مزهمزه کرد و گفت:
— خوب شده ولی...
کمی مکث کرد و با لبخند گفت:
به هیچ شهر نباشد چنین شکر که تویی... ❤
اگر برای پذیرایی، ظروف اناری دوست دارید، این ست کاسه و سینی طرح انار عالیه!