عطر مربای پرتقال که روی گاز قلقل میکرد، همه خانه را پر کرده بود. مامانی و آقاجون کنار هم روی صندلیهای آشپزخانه نشسته بودند و آرامآرام سیبها را خرد میکردند؛ مثل همیشه هماهنگ، آروم و عاشقانه.
وارد آشپزخانه که شدم، گفتم:
— خداقوت قشنگها… چای براتون بریزم؟
مامانی گفت:
— آره قربون دستت… تازه دم کردم.
از کابینت دو فنجان و نعلبکی سرامیکی سفید برداشتم؛ روی فنجانها شاخه گل آبی لاجوردی دیده میشد و روی نعلبکیها پرندهای ظریف در حال پر زدن میان گلها بود. وقتی فنجان و نعلبکی کنار هم قرار میگرفتند، تبدیل به یک تابلوی کوچک از طبیعت میشدند… ساده، آرام و دلنشین.
چای دارچینی را داخل فنجانها ریختم و کنار هر کدام غنچه گلمحمدی و یک تکه نبات گذاشتم. قبل از اینکه سینی را روی میز بگذارم، یک قاشق از مربای خوشرنگ روی گاز مزه کردم و گفتم:
— وااای مامانی! عالیه… طعم بهشت میده. شما وقتی تازه ازدواج کرده بودید هم همینقدر آشپزیتون خوب بود؟
مامانی زد زیر خنده:
— نه والا… من که تو خونه دست به سیاه و سفید نمیزدم! بعد ازدواج تازه یاد گرفتم.
بعد با شیطنت روی شانه آقاجون زد و گفت:
— راستی از خرابکاریهای آشپزی من برای دوستات تعریف میکردی؟
آقاجون سرش را بالا آورد، فنجان چای را برداشت و با همان نگاه مهربان همیشگی لبخند زد و گفت:
— معلومه که نه…
مکثی کرد و آرام ادامه داد:
هر که از عشق تو پرسید به او گفتم شکر
پیش مردم، گله از یار؟… همینم ماندهست…
اگر دنبال یک هدیه عاشقانه و خاص برای زوجها هستید، این ست فنجان و نعلبکی انتخابی بسیار مناسب و اصیل است.