پرده را کنار زدم، دیدم بابا با سه تا جعبه چوبی زردآلو توی حیاط کنار آقاجون ایستاده و با هم حرف میزنند.
در ایوان را باز کردم و گفتم:
سلام به به! پدر قشنگم از اینورا؟
گفت: سلام، با سپهر رفته بودم به باغ سر بزنم. دیدم زردآلوی یکی دو تا از درختها رسیده، گفتم حیفه خراب میشن یا باد میاندازتشون. به اندازه سه تا جعبه چیدیم.
مامانی از پنجره با صدای بلند گفت:
سلام پسرم، قربون دستت، زحمت کشیدی. بیا بالا یه شربت خنک بخور، گلوت تازه بشه.
مامانی رو کرد به من و گفت:
نازدونه، برای بابات شربت خیار سکنجبین بیار، دلش حال بیاد.
تا بابا بیاد بالا، پارچ شربت رو از توی یخچال درآوردم. برای شربت، ماگ گلسرخی که بابا دوست داره رو برداشتم. برای زیردستی هم اون پیشدستی گلسرخی پنجپره که روش یک کبوتر تپل نقاشی شده، از توی کابینت درآوردم.
شربت رو با یک تکه یخ داخل ماگ ریختم و یک قاشق با طرح ایران برای همزدن شربت داخلش گذاشتم. توی پیشدستی هم چند تا شیرینی نخودچی مامانیپز گذاشتم.
وقتی وارد سالن شدم، بابا گفت:
بهبه چه کدبانو! چه ماگ قشنگی! کم پیدا شدی؟ بیشتر به ما سر بزن.
گفتم: شما که میدونید دخترتون تنبله. دانشگاه من هم سر کوچهست، خسته که باشم میپرم میام اینجا.
ماگ و زیردستی رو گذاشتم جلوش، صورتش رو بوسیدم و گفتم:
حالا که شما اینجایید، با شما میام. امشب پیش شما هستم.
اگر برای پذیرایی یا هدیه دادن به عزیزانتون، دنبال ماگ و پیشدستی گلسرخی ایرانی هستید،
این ست زیبا و نوستالژیک، حس صمیمیت و آرامش خونههای قدیمی رو زنده میکنه.
