آقاجون پای تلفن، گرم صحبت با یکی از رفقای قدیمیش بود.
مامانی همزمان، در آشپزخونه مشغول درست کردن ذرت بوداده بود تا موقع تماشای سریال، بخوریم.
ذرتها با صدای تقتق، دونهدونه باز میشدند و من که عاشق ذرت بودادهام، غرق در خوشحالی بودم.
تا صحبت ۴۰ دقیقهای آقاجون تموم بشه، چای خوشعطر هل و گلمحمدی مامانی دم کشید.
بوی چای تازه، با عطر ذرت بوداده قاطی شده بود و فضای خونه پر از حس گرما و آرامش بود.
ذرتهای بوداده هم در کاسه گلسرخی جای گرفتند.
مامانی نعلبکیهای اناری شکل ست چایخوری گلسرخی را از کابینت درآورد و داخل سینی چای گذاشت.
استکانهای گلسرخی کمرباریک را از چای خوشرنگ و معطر لبریز کرد — شد همان چای معروف: لبریز، لبدوز، لبسوز...
قندان گلسرخ را پر کرد از پولکی و شکرپنیر و کنار استکان و نعلبکی گلسرخی گذاشت.
من ظرف ذرتها را برداشتم و رفتم. مامانی هم با سینی چای وارد نشیمن شد.
سینی را روی میز نزدیک آقاجون گذاشت و کنارش نشست.
همینطور که به ذرتها ناخنک میزدم، گفتم:
«آقاجون من شنیدم آقایون تلفنی زیاد حرف نمیزنند! چقدر طولانی شد! »
مامانی با لبخند جواب داد:
«آخه علیآقا یار قدیمیشه... به هم که میرسند، کلی حرف دارند.»
آقاجون تا این جمله را شنید، سرش را سمت مامانی برگردوند، آروم زد رو شونهاش و با لبخند گفت:
«گلین جان!
مشنو که مرا جز تو یاری و کسی باشد،
با تو ز جهان خوشتر، گر خوش نفسی باشد...» ❤️
برای عصرانههای خانوادگی و دورهمیهای دلانگیز، استکان گلسرخی و ست چایخوری کمرباریک بهترین انتخاباند. ترکیب زیبایی و اصالت، درست مثل عشق مامانی و آقاجون...