در اولین پست وبلاگ بهتون قول دادیم که تولد و بزرگ شدن پلاک سه رو به رشته تحریر دربیاریم، الوعده وفا! دیگه نگید همش وعده همش وعید... والا به خدا... ما خودمون یه جوری اینا رو فصلبندی کردیم. چند روز یهبار براتون فصلها رو میذاریم که با ما همراه بشین.
حالا بخونین ماجرای پلاک سهایها رو ;)
در روزهایی که هوا بس ناجوانمردانه سرد و البته با مقدار متنابهی غبار و آلودگی همراه بود و گردههای ریز در ریههای ما جشن و شادمانی بپا کرده بودند. دقیقاً در همان زمان که نماد تهران مرخصی هفتگی را به مرخصی ساعتی ترجیح داده بود و با ستاره سهیل همبازی شده بود. بعله همان شبهایی که هاهاکنان، دست در جیب، سنگهای کف خیابان را همچون تاس به امید جفت شش به این و آن سو پرتاب میکردیم که مثلاً یه دهنکجی به سوزهای شبانه بکنیم، چند جوان پرانرژی و سرخوش تصمیم گرفتند رویای ساخت فروشگاه اینترنتی صنایع دستی و محصولات هنری را به واقعیت تبدیل کنند.
پولهای داخل بالش و کشوی تخت و حتی قلک شکستهشان را شمردند تا به سرمایهای اندک اما پر از عشق به هنر برسند. دل به دریا زدند و در شب بلند یلدا تصمیم خود را به تصویب رساندند... بعله، خشتهای اول فروشگاه اینترنتی پلاک سه نهاده شد — جایی برای عرضهی ظروف سرامیکی دستساز، ستهای چایخوری هنری، و هدیههای خاص ایرانی.
یاران از آن به بعد همپیمان شدند که در کنار هم، خشت به خشت پلاک سه را با همکاری و دلسوزی از نوع پلاک سهای بسازند.
و چنین بود که خشتها یکی پس از دیگری نهاده شدند تا بنایی بسازند درخور لطف شما؛ خانهای برای عاشقان صنایع دستی ایرانی و خریداران هدایای دستساز خاص.
پس دستهای پرتوان رسید به داد این ناتوانان... جمیعاً! و ما را عهدی شد با جانان که تا جان در بدن داریم پلاک سهای بسازیم چل ستون، چل پنجره...
برای دنبالهی داستان همراه ما باشین در روزهای بعد :)
قربان شما
بچههای تیم پلاک سه ?