آوا از انباری خونهی مامانی، بازی «فکر بکر» را پیدا کرده بود و با اصرار، آقاجون را نشونده بود پای بازی ?.
مامانی یک سینی مسی با انارهای قرمز روبروش گذاشته بود و مشغول دانه کردن انار بود.
کاسهای که انارها داخلش میریخت، یک کاسه سرامیکی طرح انار بود؛ بدنهاش سفید با لبهی طلایی، دیوارهاش پر از نقاشی انار و گلهای قرمز درخشان. رنگ داخلش قرمز اناری بود و در نور آفتاب، برق طلایی لبهی کاسه و نقش گلها چشم هر بینندهای را خیره میکرد.
مامانی بعد از دون کردن انارها، کاسه انار را گذاشت روی میز و گفت:
قربون دستت، داخل رولتخوری سرامیکی هم نون برنجی بگذار و بیار روی میز.
طرح انار روی رولتخوری با کاسه یکی بود و کنار ظرف، یک انار برجستهی قرمز و طلایی درخشید. در حالی که داشتم ظرف را روی میز میگذاشتم گفتم:
«این انار چه میوهی جذابیه، هم خوشرنگه، هم خوشطعم. کاش همیشه فصلش بود!»
وسط خندههای آوا که میگفت: «قبول نیست، تو دیدی!» آقاجون گفت:
«انار فصل نداره که...»
مامانی لبخند زد و گفت: «بهار و تابستون که انار نداره، فصلش پاییزه.»
آقاجون با همان شیطنت همیشگی نگاهش کرد و گفت:
انار، فصل ندارد
هر وقت تو بخندی،
میشکفد...
اگر برای چیدن میوه یا پذیرایی دنبال انارخوری خاص و دستساز هستید،
کاسه سرامیکی طرح انار با رولتخوری هماهنگش، انتخابی ماندگار و چشمنواز است.
