امروز عصری قرار بود به مامانی سر بزنم، ولی قبلش میخواستم برم کارگاه سرامیک یکی از دوستان که نزدیک خونه آقاجون بود.
درکارگاه، برای فراغت از روزمرگیها، با راهنمایی دوستم یک کاسه دفرمه کوچولوی سرامیکی ساختم و موقع خداحافظی هم دوتا هدیه دوستداشتنی برای مامان و مامانی گرفتم.
درِ حیاط که باز شد، یک سبد قرمز پر از لیمو روی تخت بود.
مامانی لیموها را قاچ میکرد و آقاجون تندتند آبش را میگرفت. از شیشههای پرِ آبلیمو کنار تخت، معلوم بود که آخرای کارند.
گفتم: سلام قربون جفتتون بشم که انقدر قشنگین
مامانی گفت: حلالزادهای! داشتیم میگفتیم این بچه چرا دیر کرد، قرار بود بیاد اینجا.
گفتم: دیر اومدم ولی با خودم دو تا ظرف بانمک آوردم براتون.
جعبهها را باز کردم و روی تخت گذاشتم؛ دو بشقاب گرد که کنارشون یک کاسه کوچیک چسبیده بود. گفتم: یکی برای شما، یکی هم برای مامان. کدوم گلشو بیشتر دوست دارین؟
مامانی گفت: قربونت برم، چرا زحمت کشیدی؟ هر دوتاش قشنگه و به دلم میشینه.
آقاجون گفت: ولی من میدونم گلینجان گل درشت دوست داره، حالا اگه آبی هم باشه که چه بهتر... ببین دامنش گلهای سورمهای و آبی و سفید داره
برق چشمان و لبخند مامانی یعنی که بله، آقاجون درست گفته.
آقاجون پرسید: چی داخل این ظرفها میریزن؟
گفتم: آقاجون، کاهو سکنجبین میل دارین؟
گفت: همیشه دوست دارم، تو این هوا که بیشتر میچسبه.
گفتم: من کاهو خریدم، همین الان براتون افتتاحش میکنم.
مامانی گفت: سکنجبین توی یخچاله، طبقه پایینی.
داخل بشقاب کاهو و داخل کاسه کوچیک، سکنجبین ریختم و بردم توی حیاط برای یک عصرونهی دورهمی ...
اگر برای پذیرایی نیاز به کاسه کنار بشقاب دارید، این مدل پذیرایی را خیلی آسونتر و خوشسلیقهتر میکنه.