گرمای مهمانی خانوادگی با ظروف پذیرایی گلسرخی
3
۲,۰۲۵ سال پیش
0

گرمای مهمانی خانوادگی با ظروف پذیرایی گلسرخی

از در که وارد شدم، عطر خوشِ شیرینی که در خانه پیچیده بود، مدهوشم کرد.
مامانی با دقت و حوصله، ظروف پذیرایی را یکی‌یکی روی میز می‌چید؛ همان ست محبوبش، یعنی سه ظرف پایه‌دار گلسرخی که همیشه برای مهمان‌های خاص استفاده می‌کرد.

گفتم: «سلام قشنگ جان! مهمون دارین؟ کمکی می‌خواین؟»
لبخند زد و گفت: «سلام نازدونه من… آره عزیزم. شب مهمون داریم. قربونت، ظرف میوه و شیرینی را از آشپزخونه بیار.»

مامانی سه تا ظرف پایه‌دار گلسرخی برای پذیرایی انتخاب کرده بود.

داخل ظرف پایه‌دار بزرگ گلسرخی، میوه‌های رنگارنگ پاییزی مثل خرمالو و نارنگی چشم‌ها را نوازش می‌داد.
در ظرف متوسط، باقلواهای دست‌پخت مامانی با وسواس و نظم خاصی داخل ظرف سرامیکی پذیرایی چیده شده بود.
ظرف کوچک‌تر هم پر بود از برگه‌های زردآلو و هلو و آلو؛ همان‌هایی که مامانی تابستان با عشق خشک کرده بود.

همین‌طور که ظرف‌ها را می‌چیدم و از نگاه کردن به این ست زیبای ظروف پذیرایی گلسرخی لذت می‌بردم، آقاجون با نان سنگک داغ وارد شد.
گفت: «به‌به توام اینجایی! بدو بیا، نون داغ خریدم، دور هم عصرونه بخوریم.»

نان را روی میز گذاشت و با صدای مهربانش گفت: «گلین جان، قربون دستت اگر مربای بهارنارنج داریم، یک کاسه بده با نون داغ بخوریم.»

مامانی با لبخند گفت: «تا دستاتو بشوری همه چی آماده‌ست.»
مامانی پنیر و گردو و مربای بهارنارنج را روی میز گذاشت، خودش هم کنار آقاجون نشست و با لبخند گفت: «بفرما، نوش جان..
آقاجون به لقمه برای مامانی درست کرد و داد دستش و با لبخند گفت:

«سربسته میان من و خورشید بماند
این راز که تو ماه‌تر از ماه تمامی…»

نظر خود را بنویسید...