مامان میگفت دمنوشهای آقاجون از قدیم معروف بود. اون موقع که میرفت دشت و دمن ، انواع و اقسام گیاهان کوهی که خوب میشناخت، برای استفادههای مختلف میچید. مثلا پونه کوهی که هم باهاش دمنوش درست میکرد هم برای ماست خیار و سالاد استفاده میکرد. خلاصه انقدر گیاها رو تستی با هم ترکیب کرده بود بالاخره به طعمهای جذابی رسیده بود.
امروز بعد از ناهار، اقاجون قول داده بود برای ما و شادی و همسرش، یه دمنوش خاص درست کنه. رفت آشپزخونه و با کلی سرو صدا دمنوش دم کرد و اومد مشغول آب دادن گلهای حیاط شد.
همگی در حال گپ زدن بودیم که آقاجون گفت : نازدونهی مامانی، فکر کنم معجون دیگه دم کشیده. بریز بیار قربون دستت.
یه نگاهی به دمنوش توی قوری انداختم. به رنگ عنابی روشن بود و خوش عطر... از بین سینی و استکانهای مامانی، اون ست چایخوری که حروف فارسی مشکی و طلایی داشت ، بنظرم برای سرو این دمنوش خوش رنگ و لعاب، عالی بود? ۵تا استکان داخل سینی که دو تا گنجشگک اشی مشی داشت، چیدم. دمنوش را داخل استکانهای کمرباریک ریختم. به که چه ترکیب رنگ بینظیری شد، عنابی و اون حروف طلایی و مشکی روی استکانها.. داخل کاسه هم نباتهای زعفرونی ریختم با گل محمدی...
تا سینی چای را روی تخت حیاط گذاشتم. شادی گفت: به به چه پذیرایی شاعرانهای ... بنظرتون این پذیرایی شاعرانه چی کم داره؟
گفتم: اینکه آقا جون یه شعر برامون بخونه. آقا جون میخونین؟
اومد نشست گوشه تخت، یدونه از استکانها برداشت و گذاشت جلوی مامانی، نگاهش کرد گفت: گر به کنار آسمان چون تو براید اختری/ روی بپوشد آفتاب از نظرش به معجری..
مامانی هم یه نگاه شیطنت آمیزی کرد و گفت: سرو روان ندیدهام جز تو به هیچ کشوری
اگر یه چایخوری اصیل و ایرانی برای پذیرایی خواستید، این خودشه

- وزن محصول 6.0 کیلوگرم